-
تماشا
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 00:26
هنگام تولدم، فرشته ای بر بالینم خم شد و گفت: تو از پاره ای کوچک از این زندگی بزرگ بهره مند خواهی شد، اما، بی تردید تمامی آن را تماشا خواهی کرد. کریستیان بوبن پ.ن شک دارم بشه تمام زندگی رو تماشا کرد…
-
کیستم من؟
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 23:15
کیم من؟ ــــ دلقک روح خودم!
-
اشک
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 21:30
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن در جهان گریاندن آسان است گر توانی اشکی پاک کن!
-
زیر سر باد
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 01:25
بیخودی به دست آمده بودی بیخودی از دست رفتی نفهمیدم از کدام آسمان صاف افتادی توی دامنم نه دامن من تو را یاد چیزی می اندازد مِن بعد نه آسمان مرا یاد کسی نفهمیدم آمدنت را حیران بنگرم یا رفتنت را مات بگریم باد آورده را باد می برد؟ قبول دلم را که باد نیاورده بود!
-
وقتی بزرگ می شی
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 15:28
وقتی بزرگ می شی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی . وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت می ره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند. وقتی...
-
آدم...
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 15:10
نامت چه بود؟ آدم فرزندِ کی ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت محل تولد؟ بهشت پاک اینک محل سکونت؟ زمین خاک آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است. قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک روز تولدت؟در جمعه ای ،به گمانم...
-
هدیه دوستم
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 14:59
من دیر زمانی ست که می پندارد: « دوستی » نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این ساقه نازک را -دانسته- بیازارد! در زمینی که ضمیر من و توست از نخستین دیدار، هر سخن ، هر رفتار، دانه هایی ست که می افشانیم برگ و باری ست که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش « مهر » است . گر...
-
دل شکست!!!
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 20:17
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد: "چرا شیشه شکست؟..." مادر می گوید:شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد... باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.شیشه ی پنجره را زود شکست... کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست,عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن برمی داشت مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم ...هیچ...
-
دیگر برای شما جا نداریم
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 19:36
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم، مشتری آمد و رفت و هی این و آن، سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعا، اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود، کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت: چرا این اتاق، پر از دود و آه است یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است یکی گفت: چرا نور اینجا کم است و آن دیگری گفت: و...
-
قهر کردی؟
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 00:26
فکر کنم بلاگفا با من قهر کرده! فکر کنم خسته ام! قرار بود از خستگی نگم باشه نمیگم... این همه نگفتم! اینجا هم سکوت میکنم! اونجوری نگاه نکن من تقصیری ندارم! من بلد نیستم ۱۵ ساله باشم! نمیدونم... باشه دیگه اصلا کلا نمینویسم! هیچی....
-
امروز همه بخندیم
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 09:22
امروز روز عجیبیه! امروز دوست دارم! صبح من دارم انرزی میگیرم. واقعا امیدوارم امروز دل هیچکس نگرفته باشه امیدوارم امروز همه بخندن همه به نوعی شاد باشن امیدوارم خدا امروز به همه عیدی بده... خدایا ما آأم ها خیلی وقتا کارای اشتباه زیادی میکنیم ولی امروز عیده روزی که امام علی هم عید خواندنش خدایا امروز دل همرو شاد کن......
-
عید!!!
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 06:14
ماه رمضون تموم شد! امروز آخرین افطار با شیما اینا و نعیمه علی محمد و مهمونامون از تهران رفتین بیرون جمع خوبی بود برای آخرین افطار سال 88 فضا خوبی هم بود... خدایا تموم شد تموم شد و دیگه بر نمیگرده! امروز به دوستم میگفتم تموم شد! هییییییییی گفت چه آهی کشیدی!! گفتم آخه تموم شد! گفت یعنی الان داری حسرت میخوری؟ گفتم نه!...
-
خواستن!آماده سازی!توانستن!
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 05:55
میشنوی؟ داره میگه الله اکبر صدای الله اکبر از پنجره باز اتاق نارنجی میاد داخل اتاق... شاید کاری داره! بوی بارون دیشب همه جا رو پر کرده... میری وضو میگیری جانماز برمیداری و در آفرینش رنگ جانمازت میمونی! نارنجی + قهوه ای! صدای الله اکبر از همه جا شهر به گوش میرسه چادر سفیدت که روش شکوفه های صورتی داره سرت میکنی! میری...
-
امشب
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 23:48
حال جسمانی و روانی هیچ کدوم خوب نبود!! بعد افطار تو محوطه باغ سالار با شیما راه رفتیم! هوا خیلی خوب بود! راه رفتیم و تجدید خاطره کردیم. راه رفتیم و خندیدیم راه رفتیم و به نتایج ارزشمندی رسیدیم راه رفتیم و فهمیدیم دوست های خوبی هستیم! :دی راه رفتیم و فهمیدیم راز نا گفته ای نداریم! راه رفتیم و فهمیدیم آدم دو تایی هستیم!...
-
باز باران بی ترانه
شنبه 2 آذرماه سال 1387 00:23
دیروز... باز باران با ترانه با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه...! و اما امروز... باز باران بی ترانه...بی ترانه...باز باران با تمام بی کسی های شبانه... می خورد بر مرد تنها ، می چکد بر فرش خانه! باز می آید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمیدانم ، نمیفهمم کجای قطره های بی کسی زیباست نمیفهمم چرا...
-
حقیقتی کوچک
جمعه 1 آذرماه سال 1387 23:37
حقیقتی کوچک برای کسانیکه میخواهند زندگی خود را 100 % بسازند ! اگر A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z برابر باشد با ۲۶ ۲۵ ۲۴ ۲۳ ۲۲ ۲۱ ۲۰ ۱۹ ۱۸ ۱۷ ۱۶ ۱۵ ۱۴ ۱۳ ۱۲ ۱۱ ۱۰ ۹ ۸ ۷ ۶ ۵ ۴ ۳ ۲ ۱ Hard work ( تلاش بسیار ) H + a + r + d + w + o + r + k ٪۹۸ = ۱۱ + ۱۸ + ۱۵ + ۲۳ + ۴ + ۱۸ + ۱ + ۸ Knowledge ( دانش ) K +...
-
گفتگوهای کودکانه با خدا
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 19:36
گفتگوهای کودکانه با خدا خدای عزیز! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. لاری خدای عزیز! آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟ لوسی خدای عزیز! آیا تو وافعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟ نورما خدای عزیز! چه کسی...
-
موزو انشا : عزدواج
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 18:27
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ،...
-
فرشته فراموش کرد.
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 17:41
فرشته فراموش کرد. فرشته تصمیمش را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت: خدایا، می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است. خداوند درخواست فرشته را پذیرفت. فرشته گفت: تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم؛ این بال ها در زمین چندان به کار من نمی آید. خداوند بالهای فرشته را بر...
-
واین آغاز انسان بود.
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 17:38
واین آغاز انسان بود. از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است....
-
داستان کوتاه
جمعه 17 آبانماه سال 1387 03:54
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگىشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش سادهاى وجود...
-
خبر آمد خبری در راه است
جمعه 17 آبانماه سال 1387 03:50
خبر آمد خبری در راه است سرخوش آن دل که از آن آگاه است شاید این جمعه بیاید...شاید پرده از چهره گشاید...شاید دست افشان...پای کوبان می روم بر در سلطان خوبان می روم میروم بار دگر مستم کند بیسر و بیپا و بیدستم کند میروم کز خویشتن بیرون شوم در پی لیلا رخی مجنون شوم هر که نشناسد امام خویش را بر که بسپارد زمام خویش را با...
-
متشکرم پدر
جمعه 17 آبانماه سال 1387 03:48
روزی از روزها پدری از یک خانواده ثروتمند، پسرش را به مناطق روستایی برد تا او دریابد مردم تنگدست چگونه زندگی میکنند. آنان دو روز و دو شب را در مزرعه ی خانوادهای بسیار فقیر سر کردند و سپس به سوی شهر بازگشتند. در نیمههای راه پدر از فرزند پرسید: خب پسرم، به من بگو سفر چگونه گذشت؟ - خیلی خوب بود پدر. - پسرم آیا دیدی...
-
تنهایی خدا
جمعه 10 آبانماه سال 1387 01:41
روزى جوانکى ناامید که بغض همه ى وجودش را فرا گرفته بود؛ روى به آسمان کرد و فریاد کشید: خداوندا چرا من همیشه باید تنها باشم؟ چرا هر کس که مرا دوست دارد، پس از مدتى مرا فراموش میکند؟ در این حال بغض جوانک پاره شد و اشک از چشمانش سرازیر گشت. آنگاه ندایى از آسمان بر جوانک آمد: اى جوان؛ من نیز سالیان سال است که تنهایم و همه...
-
بازگشت انسان
جمعه 10 آبانماه سال 1387 01:29
فرشته تصمیمش را گرفته بود.پیش خدا رفت و گفت:"خدایا...میخواهم زمین را از نزدیک ببینم.اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه.دلم بی تاب تجربه ای زمینی است." خداوند درخواست فرشته را پذیرفت... فرشته گفت:"تا بازگردم...بال هایم را اینجا می سپارم.این بال ها در زمین چندان به کار من نمی ایند." خداوند بال های فرشته را...
-
داستان کوتاه
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 16:34
زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شد که نسبتا شلوغ بود و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند. صاحب خواربار فروشی با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست که او از مغازه بیرون رود ! زن...
-
چت با قــرآن
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 16:13
گفتم: خستهام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::....
-
فقر و غم
شنبه 4 آبانماه سال 1387 13:21
قوت جان گر نیست جان درگیر زمان محفوظ باد سفره ی ما گر پر از خالی بُوَد یادمانِ بوی نان محفوظ باد خنده بر لب ها اگر خشکیده است اشک و آه بی امان محفوظ باد چرخ گردون گر به کام ما نگشت کجروی های زمان محفوظ باد بره ی بریان اگر مقدور نیست آش کشک خاله جان محفوظ باد یا اگر مردیم زیر بار فقر، جان آقا زادگان محفوظ باد ما دگر با...
-
خدا رویش را بر می گرداند.
شنبه 4 آبانماه سال 1387 13:00
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است . خدایا! خسته ام! نمیتوانم . بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان . خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم . بنده ی من، قبل از خواب این سه رکعت را بخوان . خدایا سه رکعت زیاد است . بنده ی من، فقط یک رکعت نماز وتر را بخوان . خدایا! امروز خیلی خسته ام!...
-
قرآن من شرمنده توام
شنبه 4 آبانماه سال 1387 12:35
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند "چه کس مرده است؟" چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تر ا برای مردگان ما نازل کرده است... قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. یکی ذوق می کند که ترا بر روی...