شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد: "چرا شیشه شکست؟..."
مادر می گوید:شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.شیشه ی پنجره را زود شکست...
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست,عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن برمی داشت مرحمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم ...هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟؟
دل سخت شکست اما,هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید دیر شده باشه ! اما چرا؟
.... :)
همیشه زود دیر میشود!
خداونددل های شکسته رابیش تردوست دارد