دعا

خداوندا به من توفیقی ده که فقط یک روز بنده مخلص تو باشم که میدانم حتی ساعتی این چنین بودن بس دشوار است . خدایا سینه ام را چنان بگشای که درد های تمام عالم را در آن جای دهم حتی درد محکوم شدن به گناهان ناکرده ام .خدایا میدانم که نادانم به ذزه ای از علم بیکرانت دانایم کن.بارالها زبانم در ستایش تو قاصر است به من زبانی عطا کن تا گوشه ای اندک از رحمت بیکرانت را سپاس گویم.خداوندا راه گم کرده ام هدایتم کن . خدایا قلبم را از تمام کینه ها پاک کن که غیر از تو کسی را بر این کار قادر نیست .خداوندا به من صبری ده که بر سیلی دشمنان بخندم وبا خنجر دوستان به رقص آیم .خدایا شرکم را به یکتاییت٬ ضعفم را به قدرتت ٬ جهلم را به علمت ٬ حماقتم را به حکمتت ٬ گناهانم را به رحمتت ٬ عصیانم رابه عزتت ٬ تیرگی دلم را به نورت ٬ بی حرمتی هایم را به قداستت ٬ تنگ دستی وبخلم را به کرمت وناسپاسی ام را به لطفت ببخش .خدایا به خیر و شر خود آگاه نیستم ٬ به علمت وبه رحمتت هر آنچه خیر من درآن است بر من فرو فرست وهر آنچه شری برای من درآن است از من دور گردان. خدایا به من یقینی ده که جز تو در هستی هیچ چیز نبینم .خدایا به من دلی ده که جز مهر تو در آن هیچ مهری را راه نباشد .خدایا به من قلبی ده که دوست داشته باشم هر آنچه آفریده توست.خدایا برمن زبانی ده که جز بر حمد تو گویا نگردد. خدایا هر آنچه دارم از آن توست پس آنچه خیر من است بر زبان من جاری کن تا از تو تمنایش کنم که خود بسیار نادانم .خدایا خواسته هایم بسیارند ولی هیچ چیز در قبال آنها ندارم ٬ پس تو از مخزن بی انتهای کرمت آنها را به من عطا کن . خدایا با تمام آنچه به من عطا کردی می خوانمت پس دعایم را اجابت کن . به حق مهربانیت ای مهربان ترین مهربانان


پ.ن : آمین ۸->

فریاد یا سکوت نمیدانم.

فریاد را می شناسی 

از اهالی صداست 

زاده درد است 

بر می آید ز سینه ای تبدار 

وسعتش باعث آزار بشر می گردد 

نتوان گفت که فریاد همیشه تنهاست 

او برادری دارد 

که بسی خاموش است 

آشنای من بی فریاد است 

دوستش می دارم 

گر چه چون فریاد 

صدایش پر نیست ولی 

آشنای من بی فریاد است 

او صدایش هیچ است 

و همین هیچ پر از فریاد است 

او سکوت است 

سمیر



بیکران

ر انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پایوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟

پ.ن:  :|

سخنان عارفانه


ای مرد...


بدان که راه خدا نه از جهت چپ است و نه راست و نه از جهت بالا و نه زیر...


نه دور و نه نزدیک


راه خدا در دل است8->


و آن یک قدم است...


مگر از مصطفی-علیه السلام- نشنیدی که او را پرسیدند:"خدا کجاست؟"


گفت: "در دل بندگان خود."


دل طلب کن که حج،حج دل است!


حج صورت کار همه کس باشد؛ اما حج حقیقت نه کار هر کسی باشد.در راه حج، زر و سیم باید فشاندن،در راه حق جان و دل باید فشاندن...این که را مسلم باشد؟...آن که را از بند جان برخیزد.8->


هرگز در عمر خود یک بار حج روح کردی؟(نگران نباش...منم همین طور!;))


مگر نشنیده ای که بایزید بسطامی می آمد.شخصی را دید.گفت: کجا می روی؟


گفت:به خانه ی خدای تعالی!


بایزید گفت: چند درم داری؟


گفت:هفت درم....


گفت: به من ده و هفت بار گرد من بگرد و زیارت کعبه کردی...چه می شنوی؟!


محراب جهان ،جمال رخساره اوست/سلطان جهان در دل بیچاره ی ماست


 شور و شروکفرو توحید و یقین  / در گوشه ی دیده های خون واره ی ماس

ر.........د..........


کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام  ِ خود را

با تو می گویم

کلید ِ خانه ام را

در دست ات می گذارم

نان ِ شادی های ام را

با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم؟

#

کیستی که من

این گونه به جِد

در دیار  ِ رؤیاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟

 

"احمد شاملو


پ.ن: واقعا کیه؟