فریاد را می شناسی
از اهالی صداست
زاده درد است
بر می آید ز سینه ای تبدار
وسعتش باعث آزار بشر می گردد
نتوان گفت که فریاد همیشه تنهاست
او برادری دارد
که بسی خاموش است
آشنای من بی فریاد است
دوستش می دارم
گر چه چون فریاد
صدایش پر نیست ولی
آشنای من بی فریاد است
او صدایش هیچ است
و همین هیچ پر از فریاد است
او سکوت است
سمیر